پيوندها
پرپروک - Parparook نوشتههای یک دختر ده ساله
پروانه زیبایی در باغی دور گلی در حال چرخیدن بود.در این هنگام گنجشکی که بر فراز باغ پرواز میکرد او را دید و در دل گفت: « چه غذای لذیذی!»
و به سوی پروانه شیرجه زد تا او را طعمه ی خود سازد ، ولی ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن گرفت. گنجشک و پروانه برای اینکه خیس نشوند ، به زیر درخت بزرگ باغ پناه بردند.
هر دو در حالی که از تماشای باران لذت می بردند ، با هم به گفتگو پرداختند و از هر دری سخن گفتند.
بعد از مدّتی گنجشک از اینکه قصد داشت پروانه را شکار کند ، سخن به میان آورد و از پروانه بخاطر این کارش عذرخواهی کرد و خدا را شکر کرد که دوست تازهای پیدا کرده است.
![]() ![]() |